خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: نگاهي به وبلاگها
چه خوب است حتي با وجود آنكه ميدانيم فرجامي تلخ در انتظارمان است، تا آخرين لحظات از تلاش براي جلوگيري از آن فروگذار نباشيم.
به گزارش سرويس نگاهي به وبلاگهاي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در ادامه مطلب وبلاگي به نشاني http://talis.blogfa.com آمده است: قايق به دست موجهاي خشمگين بالا و پايين ميرود. قرار نبوده است که دريا اينگونه توفاني باشد. دو برادر با چهرههاي مضطرب سعي ميکنند قايق را به سمت ساحل هدايت کنند. موتور قايق لحظاتي پيش از کار افتاده است و صداي جير جير چوبهاي ديواره و کف آن در صداي غرش امواج گم ميشود. هوا از تاريکي به «قير» ميماند.
ـ بايد تندتر پارو بزنيم، اوضاع هيچ خوب نيست! اين صداي برادر بزرگتر است که در هياهوي محيط به دشواري راهي به گوش برادر کوچک مييابد. صيد آن روزشان که چند کيلو ماهي است، از اين سوي قايق به آنسو ليز ميخورد.
دو برادر با تمام قدرت پارو ميزنند. آسمان تيره برق ميزند و نور تندر همهجا را روشن ميکند. دو برادر به وضوح ميبينند که از کف قايق آب ميجوشد! برادر کوچکتر پارويش را رها ميکند، سطلي پلاستيکي از گوشهي قايق برميدارد و شروع ميکند به بازگرداندن آب کف قايق به دريا. برادر بزرگتر با تمام توان پارو ميزند. موجهاي کفآلود قايق را چون پرکاهي از اين سو به آن سو ميبرند.
شکاف کف قايق لحظه به لحظه بازتر ميشود و آب از قوزک پاي دو برادر بالاتر ميآيد. برادر کوچکتر با تمام توان تلاش ميکند آبهاي کف قايق را به درياي خشمگين بازگرداند. چهرهي سرخ شده از تقلاي برادر بزرگتر در نور آذرخش روشن ميشود، نگاهش به آبي است که بياعتنا به تقلاي برادر کوچکتر همچنان از کف قايق ميجوشد. لحظاتي بعد برادر بزرگتر نعرهزنان پارويش را رها ميکند و از کار ميماند.
ـ بيفايده است!... ما مردهايم برادر!... لعنت به اين شانس!
برادر کوچتر اما با چهرهاي که آب و عرق از پهنهاش جاري است، چونان که گويي صداي برادر را نشنيده است، همچنان با سطل کوچکش آب را به بيرون از قايق ميپاشد و هر از گاهي با کمک پارويش تلاش ميکند قايق را به جايي که گمان ميکند ساحل است هدايت کند....
آب بالا و بالاتر ميآيد، برادر بزرگتر مبهوت به تيرگي خيره مانده است و دستهايش لبههاي قايق را چسبيده، بيهيچ تکاپو.
برادر کوچکتر اما همچنان در حال پاشيدن آب به دريا!
قايق پايين و پايينتر ميرود، تا جايي که آب از سر دو برادر ميگذرد، دست برادر کوچکتر با سطلي که همچنان آب را بر آب ميپاشد، آخرين بخش از طعمهاي است که توسط درياي خروشان بلعيده ميشود.
اينک هردو برادر مردهاند. چه بزرگتري که تلاش را عبث يافت و چه کوچکتري که با سطل کوچکش آب بر آب پاشيد.
...اما من فاش ميگويم که فارغ از اين فرجام تلخ که محتوم مينمود، برادر کوچکتر را بسيار دوست ميدارم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر